گاهی لازم است بنشینی

قابهای رنگی خاطرات را بچینی دورت

یکی را گذار نگاه کنی

یکی را به زمین بخوابانی

تا نبینی اش

و یکی را

با دو دستت گرفته

و نگاه کنی

نگاه کنی

نگاه ...

وهمه جایت درد بگیرد از اینکه

کسی نیست سرت را از روی زانو بلند کند

 

 

ته کلوم :

باید از همه عبور کرد ... چطورش را نمی دانم .

 

چند کلوم ختم کلوم :

* بعد ازیه مدت طولانی وبلاگمو آپ کردم. دلم برای وبلاگ نویسی تنگ شده بود.

* دوس دارم وقتی ابرها کنار میرن جای خورشید دوتا چشم پشتشون باشه .

* دیشب خواب دیدم ... یه شب بارونی ... یه پلکان بلند...یه چراغ کم سو... و ما.

* طفلک یاس تو باغچه ... تحمل شلاقهای آفتاب خرداد در حد توانش نیست. بازم تو راهه.