دروغگوی بد حافظه
در امتداد سکوت ِ بی مزه ی یه مهمونی خانوادگی خواهرشوهرم ازم پرسید اسم معلم کلاس اولت چی بود؟ یه لحظه مخم از کار افتاد. در کمال ناباوری اسمشو فراموش کرده بودم. هرچی فلش بک میزدم به گذشته اسمش یادم نمی امد.وقتی دیدم همه زل زدن ببینن من چی جواب میدم و داره گندش درمیاد با کمال خونسردی گفتم: کرمی. مثل آب خوردن دروغ گفتم. کرمی معلم کلاس چهارمم بود و من خیلی خیلی خیلی دوسش داشتم. یادمه یه روز رفته بودم دم خونشون و براش یه اردک برده بودم. حالا بعد از گذشت چند روز و اندی از اول مهر ماه همین یک ساعت پیش خیلی یهویی و بی مقدمه ، اسم معلم کلاس اولم به خاطر مبارکم خطور نمود "خانم روضه سرا". یه دختر ترشیده ی دماغو که خیلی هم خشک و عبوس بود.
ته کلوم :
هنوزم عکس اولین روز کلاس اولمو دارم. یه دختر ریزه میزه با مانتو شلوار طوسی ، مقنعه سفید ، کفش سفید ، کیف قرمز ، یه لقمه ی گنده ی نون و پنیر در دست و لبخندی که به اندازه ی همه ی شادی های دنیا کش دار و گل گشاده.
چندکلوم ختم کلوم :
* میگفت این چند روزی که نبودی همش صندلاتو از کف آشپزخونه بلند می کردمو می بوسیدم.
*
بازهم ماديون وجدانم جفتك می پراند.* چقدر خوبه خیلی راحت تو چشمای یه نفر زل بزنی و بگی رازتو فاش کردم چون به نفع امروزت بود و اون لبخند قدرشناسانه ای تحویلت بده.
عشق تنها سهم مرغ عشق نیست